پسرى که پاره تن رسول خدا بود | روایت «الفتوح» از تولد امام حسین(ع) که پروردگار هم‌زمان آن را تهنیت و تسلیت گفت

تبلیغات بنری

گزارش شهر آریا ، این کتاب بخشی از تاریخ اسلام را به ما می گوید ، زیرا پس از گذشت یک قرن پس از مرگ پیامبر ما (SAQ) ، گزارش مفصل اشورا.

خوشبختانه ، این کتاب به زبان عربی غنی شده است و یک شخص ، محمد بن احاد محمدوبی ، محمد ابن احد محم ابنوبی ، گفت که توصیه شده است. هاراژامیر به آن ترجمه شده است و امروزه می توان از آن استفاده کرد و امروزه مورد استفاده قرار می گیرد.

این واقعیت که این ترجمه برای ما مهم است ، وفادار به یزید از امام حسین “،” حسین بن علی “(ع). “در بخش آخر ، نویسنده همچنین هنگامی که به تولد امام اشاره می کند ، سلطه و دلسوزی خداوند را به دنیا می آورد و این خبر را نقل کرده است.

در این کلمات ، قبل از مأموریت پیامبر [واقعه کربلا]حسین به صحتزی گفت ، و دختر هاریس الففیل ، دختر هاریس اللافتا ، به همراهان این واقعه گفتند حسین عبدالموتیوتی حسین (SAV) “من دیدم که از شب می ترسم. من به مصطفی آمدم ، به مصطفی آمدم ، به مصطفی آمدم ، به او سلام کردم و گفتم: “پیامبر!” خواب خوبی دیدم و از او می ترسیدم. من شکل این تفسیر هستم به طوری که نوعی تفسیر است. “مصطفی ، سلام:” نه! خواب خود را بیان کنید.

“من گفتم ،” ای رسول خدا! ” دیدم که شما بخشی از شما هستید و در کنار من بودید. “پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: این خوب و خوب است. فاطمه من باردار است. به کودک بیا و من هستم. به او یک شیردهی آبی بدهید و او را پرورش دهید. “من از این تفسیرها خوشحال شدم و به پیامبر (SAV) بازگشتم. در آن روزها این یک تحقیق رویایی شد. فاطمه بوزاد.

او به عنوان حسین نامگذاری شد. مصطفی به او دستور داد که آن را حفر کند ، من زندگی او را ترک کردم و خوشحال شدم. یک روز مصطفی به خانه من آمد و من حسین (PB) ساختم). مصطفی ، با سلام به من ، و به حسین نگاه کرد. [..]به همین دلیل من حسین دارم [..]مصطفی به او فرصت داد تا پس انداز کند و برود [..]بشر

من دو Oramsam ، Sali … Sali … من دیدم که ما گریه می کنیم. من گفتم: “مادرم و پدرم شما را قربانی کرده اند. حسین (سه) خوشحال و لبخند زد.” آن لحظه ایشین (AS) باعث شد تا من نهادینه شود و مرا به همراه خود پرتاب کرد ، خوشحال شدم.

در آن زمان ، گابریل آمد و گزارش داد ، او گفت ، محمد! شما در این زمان عاشق این کودک هستید و آن را خوشایند می کند. مردم شما تشنه آب بدون بشقاب و آب خواهند بود و هیچ تانتی برای کشتن او وجود ندارد. “و از آنجا که تعداد انگشت شماری از خاک قرمز مرا به ارمغان می آورد و من و همراهانش را توسط دشت Carbala می کشد ، خاک اطراف آن به رنگ قرمز قرمز خواهد بود. چون گریه می کنم “ام ال زادل می گوید:” از آنجا که من صحبت های مصطفی را شنیدم ، برای او صلح و ناله کردم. “

تبلیغات بنری

منبع : خبرگزاری shahraranews

Be the first to comment

Leave a Reply